محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

مهدی بهار مادر

هروز مرد تر از دیروز

1390/3/10 15:03
نویسنده : مامان مهسا
148 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز ترینم...

دیروز بابا خونه نبود و من و شما تا وقت خواب تنها بودیم ومن حسابی از بودن کنار تو لذت بردم.چون هرروز که میگذره حس میکنم که عاقل تر و فهمیده تر از قبل میشی و حالا کاملا حرفامو درک می کنی.دیروز وقتی خونه اومدم حسابی خسته و داغون بودم چون از صبح یه ماموریت وجلسه خسته کننده داشتم وبا سر درد شدید رسیدم. یه کم با هم هندونه خوردیم که تو عاشقشی.وبعد من بالش گذاشتم تا استراحت کنم و تو بدون هیچ اذیت و شیطونی با اسباب بازیهات بازی کردی و من به خواب عمیقی فرو رفتم ووقتی بیدار شدم دیگه اثری از اون خستگی و سر درد نبود.فدات شم که حال مامان رو درک میکنی.وقتی چشمامو باز کردم بالی سرم ایستاده بودی و حسابی ذوق زده شدی و سرت رو روی سینم گذاشتی و کلی خودت رو برام لوس کردی. وقتی دیدم خودت رو کثیف کردی بهت گفتم بیا بریم پسرمو بشورم و تمیز کنم زودتر از من رفتی و جلوی در دستشویی وایسادی.قربونت برم که اینقدر فهمیده ای.خلاصه دیروز اونقدر ماه بودی که شب وقت خواب دلم می خواست بخورمت.

عاشقانه دوستت دارم.همه زندگی من...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)