محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

مهدی بهار مادر

خونه کوچولوی مهدی ناز نازی

سلام عزیز دلم...کوچمولوی خوشملم... این روزا حسابی بلا و با مزه شدی ودر ضمن خوردنی..هر روز که می گذره بیشتر بهت وابسته میشم و بیشتر از روز قبل دوستت دارم. راستی جدیدا کشف کردم که منظورا از "عم"گفتن عمه ات نیست بلکه آقاجونت هست. چون تا صداشو از پایین می شنوی تند تند میگی عم عم و به در اشاره می کنی که بیرون بری و بری پیشش. احتمالا چون دائم محمد رو صدا میزنه توهم یاد گرفتی که بگی عم. یه خبر دیگه اینکه تازگی شما خونه دار شدی.  وقتی دیدم به جای شومینه توی خونه  که قبلا آینه شمعدون عروسیمون رو توش گذاشته بودیم و به خاطر شیطنت های شما خالیش کردیم خیلی علاقه داری و ميری توش می شیني و بازی می کنی تبدیل کردم به خونت. یه مخمل سبز(جانماز سا...
8 فروردين 1390

دل نوشته های مادر

پسرم: خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است.. وخدایی بیدار ..که تورا می بیند.. و به عشق تو همه حدثه ها می چیند... تا تو یادش افتی وبدانی که همه حاصل از اوست.. وهمینش کافیست..
6 فروردين 1390

شروعي ديگر

سلام عسل مامان: امروز اولين روز كاري سال نود هست. سال نو مبارك. تا امروز خاطرات تورو توي بخش خاطرات ني ني سايت مي نوشتم.از امروز اين وبلاگ اختصاصي رو هم واست درست كردم.تا براي هميشه بمونه .به اميد روزي كه بزرگ شي و همه خاطراتت رو بخوني. مي نويسم تا بدوني از روزهايي كه به ياد نداري.بدوني از كجا آمدي و براي چه آمدي. تا قدر روزهاي قشنگ زندگيت رو بدوني و ثمره تمام روزهايي از زندگي مادر باشي كه فرش قدمهاي ناز تو كرده. پسر نازنينم... مهم نيست كه از كجا مثل يك معجزه آمدي مهم نيست كه چه شد مهم اين است كه هستي مهربان بمان دوست بدار عشق بورز حس كن و نفس بكش هواي زندگي را بياموز لطافت را و بمان براي من و همه آنها كه دوستت دارند و فراموش...
6 فروردين 1390