محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

مهدی بهار مادر

لبخند پسرم

پسرم.. همه زندگیم ..خوشبو ترین گل باغم... عاشقانه لبخند ها و چشمک زدن هات رو دوست دارم.شیرین کاریهات مجنونم کرده... واست نوشته هایی رو از طرف مامان جون و خاله جون پریسا و خاله جون مهشاد می نویسم تا بدونی چقدر همه عاشقت هستن.... با تو دوبار ه پر زدن برای من حقیقته..     دیدن یک لحظه نگات مثل نفس غنیمته... امید زنده بودنی....برگ خزون بغض من..   بغض دلم که بشکنه رو شیشه بارون می زنه... یاد قشنگ و ناز تو تنها امید بودنه...         یادت باشه یادم باشه دلم برات پر میزنه... ***************** زندگی یعنی همین لبخند تو... عشق یعنی یک نفر مانند تو.... مرحبا بر عشق ت...
17 خرداد 1390

برای توست غزل می شود تمام جهان

سلام نازنینم...این شعر رو یه جایی خوندم خیلی خوشم اومد واسه تو هم گذاشتم تا بخونیش.. امشب   تو را چه می شود ای یار مهربان امشب رفیق خوب من ای جمله جسم و جان امشب   تو را چه می شود ای خنده های تو شیرین و چشم های تو زیبایی جهان امشب   فقط تو حرف بزن، لذت مدام از من چقدر لحن تو جذاب و جانستان امشب   خوشا به حال من آری خوشا به حال دلم که در حریم تو دارم من آشیان امشب   برای توست غزل می شود تمام جهان ستاره می چکد از دست آسمان امشب   خدا نیاورد آن روز را... که می میرم تو را چه می شود ای یار مهربان امشب ...
11 خرداد 1390

هروز مرد تر از دیروز

سلام عزیز ترینم... دیروز بابا خونه نبود و من و شما تا وقت خواب تنها بودیم ومن حسابی از بودن کنار تو لذت بردم.چون هرروز که میگذره حس میکنم که عاقل تر و فهمیده تر از قبل میشی و حالا کاملا حرفامو درک می کنی.دیروز وقتی خونه اومدم حسابی خسته و داغون بودم چون از صبح یه ماموریت وجلسه خسته کننده داشتم وبا سر درد شدید رسیدم. یه کم با هم هندونه خوردیم که تو عاشقشی.وبعد من بالش گذاشتم تا استراحت کنم و تو بدون هیچ اذیت و شیطونی با اسباب بازیهات بازی کردی و من به خواب عمیقی فرو رفتم ووقتی بیدار شدم دیگه اثری از اون خستگی و سر درد نبود.فدات شم که حال مامان رو درک میکنی.وقتی چشمامو باز کردم بالی سرم ایستاده بودی و حسابی ذوق زده شدی و سرت رو روی سینم گذاش...
10 خرداد 1390

پسرم ...نفس مادر

نفس نفس بودن من از تو.... شکفتن و گفتن من از تو ... بیا ببین در چه حالم از تو... بیا ببین در چه حالم از تو... *************************************** نفس تنها بهانه ایست برای با تو بودن... برای از تو گفتن و برای تو را دیدن... دوستت دارم باران طراوت بخش زندگی ام...هدیه زیبای معبودم....  
8 خرداد 1390

به احترام مادرم....

این جهان را گفتم هستی ومکان را گفتم می توانی آیا لفظ مادر گردی همهء رفعت را همهء عزت را همهء شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار آسمان کم دارم اختران کم دارم رفعت وشوکت وشان کم دارم عزت ونام ونشان کم دارم روی کردم با بحر گفتم اورا آیا می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی گفت نی نی هرگز من برای این کار بیکران بودن را بیکران کم دارم ناقص ومحدودم بهر این کار بزرگ قطره یی بیش نیم طاقت وتاب وتوان کم دارم درپی عشق شدم تا درآئینهء او چهرهء مادر بینم دیدم او مادر بود دیدم او در دل عطر دیدم او در تن گل دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم دید...
3 خرداد 1390

هرگز نديدم بر لبی لبخند زيباى تورا" "هرگز نمى گيرد كسى در قلب من جاى تورا"

سلام پسر نازم : عاشقانه شیطنت هات/ورجه وورجه ها/ کنجکاویهات و همه آتیش سوزوندن هات رو دوست دارم. خدا رو شکر میکنم که یهپسر سالم و غبراغ بهم داده تا این همه شیطونی کنه..... پسر مهربونم می خوام بدونیبا وجود اینکه هر روز بزرگ و بزرگتر میشی ولی آغوش من تا هیشه اندازه توست..حتی آن زمان که تو مردی بالنده و من پیر زنی فرتوت شده باشم گوش مادر تا همیشه منتظر شنیدن حرفهایت و شانه هایم آماده کشیدن غصه هایت است...  دوست دارم بودنت را....بودنت ر ا دوست دارم....
28 ارديبهشت 1390

ضربان قلب مادر

سلام پسر خوب و مهربونم... بعد از يه مدت خيلي طولاني دوباره اومدم.. اين روزا خيلي گرفتار و پر مشغله بودم...جريان بيماري ام هم توي ني ني سايت واست نوشتم..دوباره اومدم تا بهت بگم چقدر دوستت دارم و فقط به اميد تو زنده ام.  قلبم فقط به عشق تو به تپيدن ادامه داد.. امروز يه تصنيف از عليرضا افتخاري گوش ميدادم و احساس كردم تمام حرفهايي كه من دوست دارم بهت بگم توش بنابراين واست مي نويسمش ....به اميد روزي كه خودت زير لب واسه ني ني خودت زمزمه كني.. نور خدا جلوه كند در بر رخسار تو... تشنه ترم هر نفسي، تشنه ديدار تو... باغ گل و لاله بود خنده زيباي تو محو توام محو توام محو تماشاي تو... يار وفادار مني يار وفادار من مهر تو روش...
26 ارديبهشت 1390

هوای ابری دلم باران میخواهد

سلام تنها بهونه نفس کشیدنم... دلم گرفته...خیلی خیلی هم گرفته.. نمی دون باید اینارو واست بنویسم یا نه ولی فکر می کنم تو بهتر از هر کسی حرفای منو می فهمی..البته مامان جون هم سنگ صبور تمام غمهای منه ولی دیگه دلم نمیاد با غمهام آزارش بدم... اون به اندازه کافی غصه می خوره... فردا میام باز واست می نویسم .شاید حالم بهتر باشه.. عاشقانه دوستت دارم امید زندگیم...
7 ارديبهشت 1390

تولدت مبارك...

امروز خدا يه گل به زمين هديه دادوزمين اون گل را به دست سرنوشت داد و سرنوشت اونو توي قلب من كاشت تا باغچه خالي قلبم جايگاه يه گل باشه.زيباترين گل زندگيم دوست دارم.. سال گذشته يه همچين روزي خدا يكي از فرشته هاي مهربونش رو به زمين فرستاد.اون روز بوي نم نم بارون شهر رو پر كرده بود.هوا تميز و لطيف بود انگار كه زمين مي دونست كه يه مهمون آسموني داره و حسابي خونه تكوني كرده بود. چقدر شوق و التهاب اون لحظات برام دوست داشتني و فراموش نشدني هست.حالا بعد از يك سال به ياد ماندني كه تك تك روزاش توي دفتر خاطرات دلم حك شده بهت مي گم : يه بغل گل ياس.. يه سبد ستاره... و يه دنيا عشق پيشكش تو نازنينم به خاطر بهترين و زيباترين روز دنيا كه روز تولد توست...
29 فروردين 1390

به یاد لالایی های کودکی

  لالائیت میکنم با دست پیری که دست مادر پیرو بگیری لالائیت میکنم خوابت نمیاد بزرگت میکنم یادت نمیاد لالا لالا گل سوسن سرت بردار لبت بوسم لبت بوسم که بو داره که با گل گفتگو داره گل سرخ منی زنده بمونی ز عشقت می کنم من باغبونی تو که تا غنچه ای بویی نداری همین که وابشی از دیگرونی لا لايي پسرم بزرگ شدي لالاييام يادت نره چقدر برات قصه بگم دوباره خوابت ببره چقدر نوازشت كنم تا تو به باور برسي اين دوتا دستاي منه تو اون روزاي بي كسي وقتي مادر قصه هات خم شده پيش روي تو اگه چروك صورتم ميخره آبروي تو لالاييام يادت نره لالاييام يادت نره بذار برات قصه بگم دوباره خوابت ببره بذا...
25 فروردين 1390