گلی...
سلام پسر نازم: امروز یکی از روزهای سخت زندگی رو تجربه کردم. صبح توی سرویس خانم شجاعی بهم گفت که همسر خانم گلرنگ (همکارمون) فوت شده .من که مات و شوکه مونده بودم اول فکر کردم که دارم اشتباه می شنوم. گفتم مادر شوهرش ؟ گفت نه ..شوهرش یعقوب...طفلک بیچاره ..این خانم پنج ماهه باردار هست و ناراحتی قلبی هم داره. اتفاقا همین دیروز بود که براش می گفتم با جنینت حرف بزن براش قران بخون و دستت رو روش بذار چون همه چیز رو می فهمه...شوهرش متولد سال شصت و دو بود دقیقا با هم توی یه روز متولد شده بودن. خیلی دوستش داشت و زندگی خیلی خوب و آروم و عاشقانه ای داشتن..حیف که همه چیز از دست رفت....خدا بهش صبر بده ....حیف که حتی بچه اش رو ندید و رفت .... ...
نویسنده :
مامان مهسا
8:34