عشق /افتخار/اشک...
سلام شیرین تر از عسلم... نمی دونم تا حالا یه حس افتخار و غرور همراه با شادی و عشق توی وجودت لبریز شده و چند قطره اشک از جام بلور چشمات سرازیر شده یا نه... این حس رو دیروز عصر وقتی که با شما برای اولین بار توی جلسه مهدکودک به عنوان یه مادر شرکت کردم داشتم ...حس قشنگی که فکر کنم هیچ چیزی توی دنیا نتونه جایگزینش بشه و لذت تجربه اش رو به ادم بده.دیروز با تو بودم ...به عنوان یه مادر ...و چه زیبا بود وقتی خانم مجری از بچه ها می خواست دستای کوچولوشون رو روی قلبای مهربونشون بذارن و بگن " مامان بابا دوستت داریم". و اشکهای شوق من "که به لطف خدای مهربون همیشه همین نزدیکیهاست" جاری شدن به خاطر احسا...
نویسنده :
مامان مهسا
13:27