محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

مهدی بهار مادر

یادگاری...

1390/7/13 13:19
نویسنده : مامان مهسا
642 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قشنگ ترین شعر زندگیم...

دیروز جلسه اول کلاس فرانسه بود..یه استاد مسن با یه عالمه ادعا تو تدریس...که یه مدت توی پاریس زندگی کرده ولی پراکنده گویی های بسیار.خدا به خیر کنه آخر و عاقبتمون رو..

راستی دیروز یه دفتر چه یاداشت کوچولو با خودم برده بودم که نکات مهم رو توش یادداشت کنم ، همونی که دوره ای که واسه امتحان تافل هم درس می خوندم با خودم می بردم ، یه شعری رو از احمد شاملو ن می دونم کی اولش نوشته بودم که خیلی به دلم نشست ،خواستم واست بنویسم تا همیشه برامون بمونه:

کیستی که من   این گونه   به اعتماد    نام خود را     با تو می گویم

کلید خانه را      در دستت می گذارم    

نان شادی ام را  با تو      قسمت می کنم     و به کنارت می نشینم 

بر زانوی تو ... این چنین  آرام    به خواب می روم.....

کیستی که من

اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش ....

با تو درنگ می کنم...

 پی نوشت:

در تمام دوران تحصیلم همیشه اول همه کتابهایم شعرهایی را که دوست داشتم می نوشتم.به خصوص در دوران دانشگاه که در زمان حرفهای صدتا یه غاز اساتید محترم من هم تمرین خطاطی می کردم و هم حافظه شعری خود را تست می کردم .حالا هر وقت هر کدام از کتابها را ورق میزنم تمام خاطرات آن دوران برایم زنده می شود.در بعضی از موارد هم یادم می آید که آن شعر را برای که نوشته ام.ولی در مورد شعر بالا هیچ چیز یادم نمی اید.

شاید به این دلیل است که در ان دوران من دیگر به هیچ چیز و هیچ کس در این دیار دلبستگی نداشتم و سخت در گیر رفتن *بودم.

* قصه رفتن و نرفتنم را روزی رایت خواهم گفت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)