محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

مهدی بهار مادر

شب يلداي عاشقي...

1390/3/25 9:31
نویسنده : مامان مهسا
380 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم....

ديشب  به لطف و مرحمت بعضي ها..اولين شب بي تو بودن رو تجربه كردم.واي كه شبي بود...تاريك و بي انتها..."شب عاشقان بي دل چه شبي دراز باشد...چه خوشا كه از سر شب در صبح باز باشد"

اگر به لطف قرصهاي ....پام  نبود همين چند ساعت هم نمي خوابيدم... 

نمي دانم تا صبح چند بار بيدار شدي...شير خوردي يا نه...خدا كند در باز نبوده باشد تا تو سرما بخوري..

كاش كه نگرانيهايم به همين جا ختم مي شد...اي كاش.... نمي دانم تا كي اين وضع ادامه دارد...نمي دانم چه بايد بكنم...اشكها هم ديگر آتش دلم را خاموش نمي كنند.بهت و غصه و خشم در دلم غوغا مي كند وه  كه چه آشفته بازاريست..

شايد زبان شعر حالم را بهتر بگويد....

هرچه آرزوی خوبه مال تو
هر چه که خاطره داری مال من

اون روز های عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من

منم و حسرت با تو ما شدن
تویی بدون من رها شدن

آخر غربت دنیاست ، مگه نه؟
اول دوراهی آشنا شدن

توی نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دل تو شکسته بودند
همه ی قصه همین بود

می تونستم با تو باشم
مثل سایه مثل رویا
اما بیدارم و بی تو
مثل تو تنهای تنها

هرچه آرزوی خوبه مال تو
هرچه که خاطره داری مال من
اون روزهای عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)