یک ترانه...
سلام نازنینم
این ترانه رو محمد اصفهانی خونده،خیلی دوستش دارم و حس می کنم یه جورایی از زبون من خونده.واست می نویسم شاید تو هم یه روزی همین احساس رو داشته باشی..
آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان
دلخسته دیدمت از آوار خیس باران
وامانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود در فصل نا امیدی
در برکه دو چشمت نه گریه و نه خنده
طی کرده راه شب را سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم
شاید علت دوست داشتنش بیت آخر باشه..
".من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم ...پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم"
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی