بعد از چند وقت...
سلام پسمر شيطون بلاي ماماني:
بالاخره مسافرتمون هم تموم شد و زندگي از امروز دوباره روال عاديشو در پيش گرفت.مسافرت با همه زيباييهاش سختيهاي خاص خودش رو داره و وقتي كه به خونه برمي گردي يه حس آرامش و امنيت عجيب وجودت رو پر ميكنه. اين حس رو نه تنها من و بابا داشتيم شما هم اين حس رو كاملا نشون دادي و از وقتي برگشتيم خيلي آروم شدي و ديگه مثل زمان مسافرت نق نق نميكني.
روي هم رفته مسافرت خوبي بود و خيلي خوش گذشت و همه چيز عالي بود. واي كه چقدر احساس سبكي مي كنم و چقدر با ديدن گنبد و بارگاه آقا دلم باز شد و غصه ها فراموش. راستي اين چند روز كه ما نبوديم باباجون مجيد دوباره قلبش درد گرفته بوده و با زور مامان جون رفته بوده بيمارستان. البته اينا رو وقتي كه بهتر شده بود به ما گفتن ولي خيلي دلم گرفت و رفتم حرم كلي واسه سلامتي شون دعا كردم و يه بسته تبركي هم گرفتم تا به نيت شفا بخوره.
خلاصه شما اين چند روزه شما حسابي شيطوني كردي و تا حوض و فواره هاي توي صحن ها رو ميديدي " آب آب " مي كردي و بابارو گاز مي گرفتي تا بذاردت زمين شما بري آب بازي. بعد هم كه راه رو مي گرفتي و واسه خودت مي رفتي انگار كه نه انگار كه مامان و بابايي هم هستن. توي ماشين هم كه سوار بوديم هي به ملت خدا لبخند ژكوند ميزدي و باهاشون بازي مي كردي و " به قول خودت دتي"= تتي" مي كردي. پرواز هم خدا رو شكر بد نبود و بدون تاخير انجام شد.
راستي واژگانت هم يه مقدار افزايش پيدا كرده به شرح زير:
دتي (كشيده) = تتي همزمان با قايم كردن سر پشت روسري و ...
دازي(كشيده)=نازي
آب : با حالت خاص دهان = به معناي شير ، آب، آب بازي
ب ب: با فتحه= به به