محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

مهدی بهار مادر

گر نگهدار من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد...

سلام عزیز دل مادر... دیروز یه اتفاقی افتاد که البته با خوبی و خوشی به پایان رسید و برای ما چیز جز شکرگزاری باقی نگذاشت..چند روزی بود که یاد گرفته بودی از میز آرایش من بالا بری و روی طبقه های اون که شیشه ای هست بشینی و با وسایل روی اون بازی کنی .چند بار به بابات گوشزد کردم که پیچ گشتی بیاره و شیشه ها رو در آره و از اونجایی که به قول شاعر علیه الرحمه:" گوش اگر گوش منو و ناله اگر ناله توست...چیزی که به جایی نرسد فریاد است..."طبق سایر گفته هامون بدون اقدام و عمل موند و مواقعی که خودم خونه بودم در اتاق خواب رو می بستم تا شما نری روی میز آرایش. از قضا دیروز که عمه و دختر عمه هات خونه بودن . من هم طبق معمول سر کار بودم شما از غفلت حاضرین استفاده ...
12 تير 1390

ترک ننی...

سلام عزیزترینم... دیروز تقریبا میشه گفت برای اولین بار خودت از ننیت بیرون اومدی و کنار دست من خوابیدی .قضیه این طوری بود که دیروز ظهر حدود ساعت دو شما توی ننی خواب رفتی و بعدش من زیر ننی خوابیدم. حدود ساعت سه یه دفعه از خواب پریدم و دیدم شما از ننی بیرون اومدی خودت رو روی من انداختی ودر حالت نیمه خواب هستی. من هم که دنبال فرصتی برای عادت دادن شما برای خواب بدون ننی هستم از فرصت استفاده کردم و شما رو کنار دستم روی بالش خودم خوابوندم و آروم توی پشتت زدم تا دوباره خواب رفتی و حدود دو ساعت همینطور خوابیدی.دیشب هم گذاشتمت کنار دست خودم و خوابت کردم ولی نیمه های شب بابات نمیدونم به چه علت شما رو توی ننی گذاشت.خلاصه پسمرم...
4 تير 1390

برای معلم آینده پسرم...

نامه ی آبراهام لینکلن به معلم پسرش به پسرم درس بدهید.  او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد اما به او بیامورزید که اگر با کار و زحمت خویش یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین 5 دلار بیابد به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد. از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید. اگر می توانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهی...
3 تير 1390

چند نکته...

-كوروش كبير: هيچ به فردا مينديش! فردا انديشه اي براي خود دارد، رنج هر روز براي آن روز كافيست -در زندگي به هر آنچه كه آرزو داري خواهي رسيد به شرط آن كه به ديگران در رسيدن به آرزوهايشان ياري رساني. -دكتر شريعتي: خوشبختي ما در سه جمله است: تجربه از ديروز، استفاده از امروز و اميد به فردا اما با سه جمله ديگر زندگي مان را تباه مي كنيم. حسرت ديروز، اتلاف امروز و ترس از فردا
2 تير 1390

به پسرم....

این شعر رو توی یکی از سایتها خوندم.فکر می کنم از مهدی سهیلی باشه با کمی تغییر واست        می نویسم.. هوا آفتابی میشه چشماتو واکن پسرم  آسمون ابی میشه من و نیگا کن پسرم  قربون صداقتت برم یه لحظه رو به روم مثل آیینه بشین با من صفا کن پسرم   آسمون منتظر بچگیاته حالیته؟  ناز شستت.پاشو بادبادک هوا کن پسرم لب هره که میری بازی، حواست همه وقت سر جاش باشه،  همه جا رو نیگا کن پسرم  بازی اشکنک داره پایننن نیفتی مامان جون  سر شکستنک داره...سرتو بالا کن پسرم اگه مثل من زمین خوردی یه وقتی بی هوا یا علی بگو و مولا رو صدا کن پسرم  خوب من! مهربونی چیز بد...
30 خرداد 1390

چهارده ماهگی

سلام عزیز دل مادر.... دیروز بیست و نهم خرداد بود و شما وارد چهارده ماهگیت شدی سیزده ماه هست که  با تو نفس می کشم و شمیم دل انگیز حضور تو مشامم رو پر کرده پس تا همیشه با من و برای من بمان .تولدت مبارک نازنینم.ایشالا ١٠٠٠ سال زندگی خوب و شاد داشته باشی .    عاشقانه دوستت دارم پسر باهوش و با معرفتم...
30 خرداد 1390

شب يلداي عاشقي...

سلام نفسم.... ديشب  به لطف و مرحمت بعضي ها..اولين شب بي تو بودن رو تجربه كردم.واي كه شبي بود...تاريك و بي انتها..."شب عاشقان بي دل چه شبي دراز باشد...چه خوشا كه از سر شب در صبح باز باشد" اگر به لطف قرصهاي ....پام  نبود همين چند ساعت هم نمي خوابيدم...  نمي دانم تا صبح چند بار بيدار شدي...شير خوردي يا نه...خدا كند در باز نبوده باشد تا تو سرما بخوري.. كاش كه نگرانيهايم به همين جا ختم مي شد...اي كاش.... نمي دانم تا كي اين وضع ادامه دارد...نمي دانم چه بايد بكنم...اشكها هم ديگر آتش دلم را خاموش نمي كنند.بهت و غصه و خشم در دلم غوغا مي كند وه  كه چه آشفته بازاريست.. شايد زبان شعر حالم را بهتر بگويد.... هرچه آرزوی خوبه...
25 خرداد 1390

آخرین کوکب

سلام تنها بهانه موندن : اینو بدون که مامان نمی خواد هیچ وقت غم تو ی اون دل کوچیکت جا کنه... تو خاموشی خونه خاموشه... شب آشفته گل فراموشه... بخواب که امشب پشت این روزن شب کمین کرده روبروی من تب آلوده تلخ و بی کوکب شب شب غربت شب همین امشب لایی  لایی من به جای تو شکستم تو نبودی من به سوگ من نشستم از ستاره تا ستاره گریه کردم... از همیشه تا دوباره گریه کردم لالا  لالاآخرین کوکب.... لباس رویا بپوش امشب لالا این تن تب دار اشکانو از رو گونه هام بردار لالالالا سایه بیدار دست مهتاب و دست من بسپار لایی لایی من به جای تو شکستم...تو نبودی من به سوگ من نشستم از ستاره تا ستاره گریه کردم از همیشه تا دوباره گریه کردم... ...
24 خرداد 1390